
سیدحسن موسوی معرقکار کاشیهای حرم بوده است
معرق کاشی چینش منظم و هموار قطعات کوچک کاشی است که نقوش اسلیمی در آن چشم را مینوازد؛ در میانه زمینهای فیروزهای شمسه یا ترنجی رنگارنگ نقش خورده و اطرافش گل و بوته؛ نقوشی که رو به آسمان دارند و اوج هنر و تعالی هنرمند و هنردوست را نشان میدهند؛ بهویژه آنجاکه آیات قدسی به خط خوشِ خوشنویسی ایرانی طرحها را دربرگرفته یا خود کانون معرق کاشی است.
و این همه زیبایی، زمانی همدم و همراه و جزئی از تنفس روزانه هنرمند منطقه ما بوده است؛ هرچند برای سیدحسن موسوی همهچیز اتفاقی رقم خورد؛ با پیشنهاد یک موقعیت کاری به روزگار نوجوانی. بیش از این را بهسختی از او که کمتر صحبت میکند و آدم ساکتی است، حرف میکشیم!
استادم مرا وارد این حرفه کرد
معرقکار محله قرقی مشهد میگوید: چهاردهسالم بود که یکی از آشنایان گفت آستانقدس برای ساخت کتابخانهای میخواهد کارگر به تهران بفرستد. او گفت بیمه هم میکنند، این بود که حسینآبادقرقی را ترک کردم و از طرف آستان قدس راهی تهران شدم. در آنجا کسی که قراربود معرقکاشی ساختمان کتابخانه را انجام دهد، گفت که تو سن و سالت برای بنّایی کم است؛ بهتر است پیش من و برای معرق کاشی این بنا کار کنی.
او حالا در ۳۸ سالگی فراموش نمیکند که چه کسی باعث ورودش به این هنرصنعت شده؛ به یاد دارد که این حرفه را پیش همو آموخته و هنوز برای استادش احترام قائل است: استادکارم حاجرجب پورآدینه، ساکن بولوار مصلی بود. من حتی بعد از اینکه استادکار شدم و تا زمانی که کارم معرق کاشی بود، زیر دست او کار میکردم.
سیدحسن، گُلبودن چوب معلم را که قدیمیها از آن دم میزنند، باور دارد که از تنها باری که از استادش کتک خورده به نیکی یاد میکند: در همان نوجوانی یکبار اشتباهی کردم که بهخاطرش از استادم کتک خوردم، ولی این رفتار او برای خودم خوب بود؛ چون باعث شد کار را یاد بگیرم!
برای معرقکاری تا سوریه هم رفتم!
او میگوید: بعد یک سال کار در تهران و دوسالونیم در حرم مطهر امامرضا(ع)، استادکار شدم و محل کارم به کارگاهی در محله خواجهربیع انتقال پیدا کرد. البته هر جایی که آستانقدس میگفت میرفتم؛ یکبار حتی به سوریه اعزام شدم؛ منطقهای به نام رَقّه که درکنارش قلعهای بود و به آن قلعهخیبر میگفتند! در رقه بهگمانم سه امامزاده بود که کار معرق کاشی بقعههایشان را انجام دادم.
از سید درباره کارش میپرسیم و میشنویم: ابتدا نقشهکش، نقشه را میدهد و من و مسئول خرید برای انتخاب کاشی به روستایی در همین حوالی قرقی که کورههای کاشیپزی دارد، میرویم. من هم سعی میکنم کاشیهای خوب و باکیفیتی انتخاب کنم؛ کاشیهایی که از خاک خوبی ساخته شده باشد و محکمتر، بادوامتر، زیباتر و دارای جلای بیشتری باشد.
به گفته معرقکار محله ما در این هنرصنعت، بیشتر کاشیهای لاجوردی و فیروزهای به کار میرود اما در کل از رنگهای گوناگونی استفاده میشود. تیشهکاری، چرخکاری و پرداخت مواد، از مراحلی است که در این حرفه باید طی شود تا تابلوی معرق کاشی در کارگاه آماده و بعد در محل اصلی خود نصب شود.
داربست ترس دارد!
وقتی از او میخواهیم از خاطرات و خطرات کارش بگوید، بهآرامی عنوان میکند: من آدم کمحرفی هستم و خاطراتم معمولی است! خطر خاصی هم برایم پیش نیامده...
و به دنبال اصرار ما میگوید: همکاری داشتم که تازه از کار در آستان قدس بازنشسته شده بود؛ او که مستقل هم معرقکاری میکرد، یک ماه یا چهل روز بعد از بازنشستگی از بالای داربست سقوط کرد و این باعث فوتش شد.
سیدحسن معتقد است داربست ترس دارد که بیان میکند: زمانی کاشیکاری مزار شیخاحمدجام را انجام میدادیم که داربست آن ۲۵ تا ۳۰ متر ارتفاع داشت. یادم میآید روی داربست بودیم و بادهای شدیدی هم میوزید که لولهها را تکان میداد؛ آنقدر ترسناک بود که ناچار شدیم کار را به مدت یکهفته تعطیل کنیم!
جوشکاری و دامداری هم کردهام
ازآنجاکه در دنیا چیزی پیدا نمیشود که بقا و دوام داشته باشد، پس از سالها تلاش، معرقکار منطقه ما هم بیکار میشود؛ «تقریبا عذر همه همکارانم را خواستند! بعد یکیدو باری شخصی کار کردم، اما دیدم به این شکل خرج زندگی درنمیآید؛ این بود که برگشتم به حسینآباد قرقی. تا ۲۸، ۲۷ سالگی کارم معرقکاشی بود، اما در محل تولدم مدتی به شغل جوشکاری مشغول شدم و بعد هم دامداری که تا الان ادامه دارد.»
سوال ندارد که کدامیک از حرفههایی را که تجربه کرده بیشتر دوست دارد؛ چون «کار معرقکاشی جالب و قشنگ است و مردم وقتی نمونههایش را در حرم مطهر یا مسجد و امامزادهای میدیدند، خوششان میآمد. بعضیها از استادکار معرقی که دیده بودند، پرسوجو میکردند تا به سراغ ما بیایند و برای مساجد و امامزادههایشان سفارش کار بدهند.»
هم کار و هم زیارت!
برای سید راحت نیست که از میان کارهای معرق کاشی که انجام داده یکی را انتخاب کند. میگوید: همه کارهای معرق کاشی قشنگ و خوب است اما یکی از کارهایی که خودم خیلی دوست داشتم، داروخانهای بین چهارراه شهدا و حرم بود که سردر آن را کاشی کردیم؛ این داروخانه داخل طرح خرابی قرار گرفت و یکیدو سال بعد تخریب شد.
او اگرچه در جاهای گوناگونی کار کرده حرممطهر برایش چیز دیگری است؛ «از همه جا بهتر بود؛ هم هر روز زیارت میکردی و هم محیطی دلباز بود که زوار امامرضا(ع) را در آن میدیدی! زائران میآمدند و از معرقکاشی میپرسیدند و مرا هم تشویق میکردند.»
یکی از کارهایی که خودم خیلی دوست داشتم، داروخانهای بین چهارراه شهدا و حرم بود که سردر آن را کاشی کردیم
کاری است که شده!
میپرسیم آیا زمانی که کارش را از دست داد، غمگین شد که میگوید: غصه هم بخوری فایدهای ندارد؛ وقتی کار تعطیل شود، شده است دیگر! معرقکار محدوده جمعیتی قرقی بهجز سال نخست ورودش به این هنرصنعت، هیچوقت بیمه نبوده است؛ آنهم بیمه درمانی.
بااینحال او که هشت سالی است ازدواج کرده و دو پسر هفتساله و سهسالونیمه دارد، میگوید: بچههایم اگر بخواهند وارد این حرفه شوند، جلویشان را نمیگیرم؛ البته بهشرط اینکه کارگاه معرقکاری نزدیک محل زندگیمان باشد. در این کار زرنگی آدم اهمیت دارد و بچههای من هم اگر زرنگ باشند، آن را زود یاد خواهند گرفت.
جای امن زندگی
سیدحسن سالهاست که هنرش را کنار گذاشته تا به اجبار زمانه خود را به پرورش و فروش گوسفند مشغول کند؛ کاری که در همین حسینآباد قرقی و در خانه خودش انجام میدهد. اما محل زندگی، خود حدیثی دارد که برای هممحلهای ما دوستداشتنی است.
او میگوید: این بافت قدیمی روستایی که ما در آن زندگی میکنیم، مردم خوبی دارد و جای امنی است. در اینجا اگر موتورسیکلتت را بیرون خانه بگذاری، دزد نمیبرد و تابهحال سابقه نداشته دزد بهسراغ این محله بیاید. یکیدو باری هم که از بیرون برای موتوردزدی آمدند، بچههای قلعه دستگیرشان کردند و تحویل پاسگاه دادند.
*این گزارش یکشنبه، ۱۳ مرداد ۹۲ در شماره ۶۵ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.